ایکاش پول به حد کافی داشتیم

ضمن تسلیت و تعذیت به تمام عزیزانی که عزیزان خود را در زلزه های اخیر اهر ؛ ورزقان ؛ هریس و روستاهای تابعه از دست داده اند و با توجه به فاجعه اخیر با خود میگویم ایکاش به کافی پول داشتیم تا خانه های کهنه خود را تخریب و بر اساس آئین نامه زلزه دوباره آنها می ساختیم تا شاهد جان دادن عزیزانمان در زیر آوارها نباشیم





سالروز شهادت امیر مومنان تسلیت باد

سالروز شهادت اسوه عدالت و شجاعت ؛ مظهر مهر و محبت بر یتیمان ؛ الگوی عاشق حقیقی خالق یکتا بر همه کسانی که دوست دارند مثل او باشن تسلیت باد






داستانی نقل شده از خواهر زاده ام (مجتبی)

داستانی نقل شده از خواهر زاده ام (مجتبی) که فکر کنم ارزش خواندن دارد
 
يه كشتي داشت رو دريا مي‌رفت، ناخداي كشتي يهو از دور يه كشتي دزداي درياي رو ديد. سريع به خدمه‌اش گفت: براي نبرد آماده بشين، ضمنا اون پيراهن قرمز من رو هم بيارين. خلاصه پيراهنه رو تنش كرد و درگيري شروع شد و دزداي دريايي شكست خوردن!

كشتي همينطوري راهشو ادامه مي‌داد كه دوباره رسيدن به يه سري دزد دريايي ديگه! باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشينو اون پيراهن قرمز منم بيارين تنم كنم!! خلاصه، زدن دخل اين يكي دزدا رو هم آوردنو باز به راهشون ادامه دادن.

يكي از ملوانا كه كنجكاو شده بود از ناخدا پرسيد: ناخدا، چرا هر دفعه كه جنگ مي‌شه پيراهن قرمزتو مي‌پوشي؟ ناخدا مي‌گه: خوب براي اينكه توي نبرد وقتي زخمي مي‌شم، پيراهن قرمزم نمي‌ذاره خدمه زخماي منو خونريزيمو ببينن در نتيجه روحيه‌شون حفظ مي‌شه و جنگ رو مي‌بريم.

خلاصه، همينطوري كه داشتن مي‌رفتن، يهو 10 تا كشتي خيلي بزرگ دزداي دريايي رو كه كلي توپ و تفنگ و موشكو تير كمونو اكليل سرنج و از اين چيزا داشتن مي‌بينن. ناخداهه كه مي‌بينه اين دفعه كار يه كم مشكله، داد مي‌زنه: خدمه سريع براي نبرد آماده بشين ضمنا پيراهن قرمز منو با شلوار قهوه‌ايم بيارين!!





گزارش تخلف
بعدی